بیان

پاییز بهار یست که عاشق شده است.

بیان

پاییز بهار یست که عاشق شده است.

دیگر نمی خندم!

نه... من دیگر نمی خندم
نه، من دیگر به روی ناکسان هرگز نمی خندم
دگر پیمان عشق جاودانی
با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم
شما که اینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت
ز قلب آسمان جهل و نادانی
به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت
تگرگ ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید
شما ،‌کاندر چمنزار بدون آب این دوران توفانی
به فرمان خدایان طلا ،‌ تخم فساد و یأس می کارید ؟
شما ،

 شما رقاصه های بی سر و بی پا
که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه
چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت
به بام کلبه فقر و به روی لاشه صد پاره زحمت
سحر تا شام می رقصید
قسم  بر آتش عصیان ایمانی
که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
که من هرگز ، به روی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم
پای می کوبید و می رقصید
لیکن من ... به چشم خویش می بینم که می لرزید
می بینم که می لرزید و می ترسید
از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم
که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی
خبرها دارد از فردای شورانگیز انسانی
و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی
کنون خاموش ،‌دربندم
ولی هرگز به روی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی خندم!

نظرات 2 + ارسال نظر
الهام جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:42 ب.ظ http://manvahamsari.persianblog.ir

چه قشنگ بود :)

یاسی دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ق.ظ http://yaasi.persianblog.ir

خدا انشاله پدر و همسرت رو برات حفظ کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد