پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !
به نقل از وبلاگ http://www.yasinhooshyar.blogfa.com/
*انبیا و اوصیا این خبر بزرگ(مرگ) را برای این آوردند که ما حالمان خوب بشود. اگر این خبر تصدیق نشود بقیه خبرها چه اهمیتی دارند؟ اگر در زندان به یک اعدامی پول زیادی بدهند، با خود می گوید من با این پول چه کار کنم؟
در کلیله و دمنه داستانی داریم بدین شرح که: شتربانی از یک شتر مست فرار می کرد. رفت و در یک چاه پنهان شد. دیدی در یک سوراخی روبرویش یک کندوی عسل هست. چند ناخنکی زد و عسلی خورد.چند نیش هم خورد.
بعد دید در پایین چاه اژدهایی دهانش را باز کرده و منتظر است که او بیافتد. فکر کرد طنابی که به آن آویزان است محکم و مطمئن است. دید دو موش سیاه و سفید دارند طناب را می جوند.
این توصیف زندگی است. قرآن می فرماید با مرگ نزد پروردگارت می روی. نمی گوید می روی در قبر. بیشتر مردم از قبر می ترسند. ما الان در قبر هستیم. اگر بمیریم راحت می شویم. خبر مهم انبیا این است. این خبر است که دل را شاد می کند. این که از قبر شما را می ترسانند به خاطر اعمال است.
از زرتشت نقل کرده اند که هیچ سعادتی بالاتر از این نیست که وقتی داری می میری با خود بگویی من کسی را آزار نکرده ام و کسی از من نرنجیده است.
عربی آمد پیش پیامبر. پرسید: فمن یعمل مثقال ذره خیره یره؟ پیامبر گفت بله. پرسید: فمن یعمل مثقال ذره شراً یره؟ پیامبر گفت بله. اصحاب گفتند عجب آدم بی توفیقی است. می نشستی و از سخنان پیامبر استفاده می کردی.
پیامبر فرمود این فرد با فهمیدن این مطلب فقیه شد. موضوع فهمیدن، تدبر و تعمق است. همین یک آیه می تواند مشکلات ما و جامعه بشری را حل کند.
دلیل علمی این موضوع هم این است که معلول از جنس علت است. از کوزه همان برون تراود که در اوست. تو که می دانی دروغ بد است، وقتی از دروغ پولی بدست می آوری آن پول باعث خیر و خوبی می شود؟
*
روی لینک کلیک کنید و لطفا کمی حوصله بخرج بدهید تا 100 درصد لود شود.
http://www.gillesvidal.com/blogpano/paris.htm
پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون
با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون
هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها
هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا . . .
ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان
ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .
برای همسرم:
نه... من دیگر نمی خندم
نه، من دیگر به روی ناکسان هرگز نمی خندم
دگر پیمان عشق جاودانی
با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم
شما که اینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت
ز قلب آسمان جهل و نادانی
به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت
تگرگ ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید
شما ،کاندر چمنزار بدون آب این دوران توفانی
به فرمان خدایان طلا ، تخم فساد و یأس می کارید ؟
شما ،
شما رقاصه های بی سر و بی پا
که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه
چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت
به بام کلبه فقر و به روی لاشه صد پاره زحمت
سحر تا شام می رقصید
قسم بر آتش عصیان ایمانی
که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
که من هرگز ، به روی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم
پای می کوبید و می رقصید
لیکن من ... به چشم خویش می بینم که می لرزید
می بینم که می لرزید و می ترسید
از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم
که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی
خبرها دارد از فردای شورانگیز انسانی
و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی
کنون خاموش ،دربندم
ولی هرگز به روی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی خندم!
مردی با یک زن بازیگر معروف که فوقالعاده زیبا است ازدواج کرد.
اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه میخوردند، آنها از هم جدا شدند.
طولی نکشید که مرد دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهرهای بسیار معمولی است. اما به نظر میرسد که مرد بیشتر و عمیقتر از گذشته عاشق همسرش است. عدهای آدم فضول در اطراف از او میپرسند: فکر نمیکنی همسر قبلیات خوشگلتر بود؟
مرد با قاطعیت به آنها جواب میدهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد میزد، خیلی وحشی و زشت به نظرم میرسید.
اما هسمر کنونیام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است. وقتی این حرف را میزند، دوستانش میخندند و میگویند : کاملا متوجه شدیم...
میگویند :
زنها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمیشوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر میرسند. بچهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند؛
سگها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمیکنند اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمیآید. اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.
زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است ...
جمله روز : آرامش، زن دلانگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد.(اپیکارموس)
مثبت اندیشی به ما کمک می کند که بتوانیم تغییرات مفیدی در رفتار،
گفتار، کار و زندگی خود ایجاد کنیم
چیزی که نحوه زندگی انسانها را مشخص میکند، تفسیر و نوع دیدشان نسبت به وقایع بیرونی است نه خود آن وقایع.
سرمنشأ مثبت اندیشی از باورهای ما میآید. باورها و اعتقادات هر فرد و نوع برداشتش از زندگی و وقایع آن است که او را به سمت و سوی خوشبختی و یا بدبختی میبرد. هر اتفاقی که در زندگی ما پیش میآید از نظر ما یا خوشایند است یا ناخوشایند.پس هرامری میتواند باعث خوشحالی و خوشبختی ما و یا باعث ناکامیو ناراحتی ما شود.
مثبت اندیشی به ما کمک میکند که بتوانیم تغییرات مفیدی در رفتار، گفتار، کار و زندگی خود ایجاد کنیم .
کلمات نیز تأثیر بسیاری بر افکار و احساسات ما میگذارند. کلمات میتواند ما را بسیار هیجان زده، متأثر یا خوشحال کند. پس دقت کنید کلماتتان را در جهت مثبت و زیبا کردن افکار و احساساتتان به کار ببرید.