بیان

پاییز بهار یست که عاشق شده است.

بیان

پاییز بهار یست که عاشق شده است.

ای زنده ها

ای زنده ها من بی شما فردا ندارم

نزدیک مرگم شاهدی اما ندارم

شاید به بالینم تو هم روزی بیایی

با یک سبد گل ُ قاصدی حالا ندارم

پایم کبود و چشم من رگبار مرگ است

تعجیل کن...

نیلوفرم من نا ندارم

شاید کنار پیکرم جای تو باشد

افسوس دلبندم من از خود جا ندارم

من در قفس پرواز را یاد تو دادم

تشبیه دارم با اسیران یا ندارم؟

تکرار کن آزادگی را زیر باران

من ساحلم ساحل ولی دریا ندارم

آن جا برایم قایقی از گل بسازند

حتی شکسته زورقی این جا ندارم

عاشق ترین شبگرد عاشق کاش بودم

فرصت نمانده کوچه ها من پا ندارم

در خاطرم تصویر تو میرقصد از ناز

من بی حضورت ذره ای معنا ندارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد